سالها پیش، فرمول یک دلار به ازای یک ساعت بازی شروع به گسترش در فضای مجازی کرد. در واقع برخی از گیمرها شروع به این استدلال کردند که یک بازی باید به ازای هر دلار هزینه، حدودا یک ساعت گیمپلی را ارائه دهد. بنابراین، اگر یک بازی ۶۰ دلار قیمت دارد، باید بتوانید حداقل ۶۰ ساعت آن را بازی کنید. این موضوع در ابتدا کار خود را به عنوان یک شوخی یا میم آغاز کرد اما همانطور که معمولاً در محیط اینترنت اتفاق میافتد، با گذشت زمان این شوخی اهمیت بیشتری پیدا کرد. حتی آنهایی که این موضوع را نپذیرفتند نیز شروع به بحث و جدل بیشتر دربارهی این موضوع کردند که چه نوع فرمولی میتواند تعیین کند که یک بازی بر اساس هر ساعت گیمپلی چقدر باید هزینه داشته باشد.
در قلب این بحثها این واقعیت ساده و دردناک وجود دارد که بازی میتواند سرگرمی بسیار گران قیمتی باشد. توجه داشته باشید که این بحث زمانی شروع شد که میانگین قیمت یک بازی ۶۰ دلار بود. میانگین قیمت بازیها در حال حاضر به ۷۰ دلار رسیده است و این فارغ از پرداخت هزینههایی اضافی برای موارد مختلف در بازی میپردازید. از برخی جهات، مردم فقط به دنبال این هستند که مطمئن شوند محصولاتی که میخرند، ارزش پولی را دارند که برای آنها خرج میکنند. این کاری است که خریداران باهوش به نوعی انجام میدهند.
با این حال، این ایده که ارزش یک بازی را میتوان با تعداد ساعت محتوایی که ارائه میدهد اندازهگیری کرد، ظاهراً در برخی موارد تأثیری منفی بر روند طراحی بازی داشته است. دنیای بازیهای ویدئویی بزرگتر میشود، مأموریتهای جانبی فراوانتر میشوند و کمپینها از داستانهای ۱۰ تا ۱۲ ساعته به ماجراجوییهایی حماسی بیش از ۳۰ ساعت رسیدهاند. گاهی اوقات، این میتواند چیز خوبی باشد و برخی اوقات، ما با سیزن پسهایی غیرضروری، حالتهای چندنفرهی نه چندان جذاب، داستانهایی که بیش از حد طول میکشند و غیره روبرو میشویم که فرمول ذکر شده در ابتدای مقاله را تصدیق میکنند.